آخرین جمعه سال یک هزارو سیصدو نودوهشت را چگونه گذراندید؟! برایمان بنویسید که اگر مرحله کرونارو رد کنیم و به سال بعد این موقع برسیم ببینیم مرحله 98 سحت تر بود یا 99؟؟
با صدای پدر و بقیه همسایه ها که در تلاش تهیه کردن سم پاش یا همان اب پاش ایرانی ها و تهیه کلر بجای وایتکس بودند
در حالی که وی تا خود 6 صبح بیدار بود ساعت 9 با صدای دادو فریاد که نه صحبت اقایون بیدار شد !
یه اینجا ختم نشد !
هنگام صرف ناهار وی گفت که چه وضع فرهنگ است که نداریم و ندارند صحبت اینگونه آخر ؟! بلند بلند ؟! شاید کسی بیماری داشته باشد و اعصابش خورد شود .
یکی مثل من که علائم سرما خوردگی را دارم اما نمیخورم و کلافه ام کرده !
حالا این بار به خاطر کرونا بوده قبلش چی ؟ همش اوضاع همینه خسته شدم از ددستشون خداروشکر میکنم که بابا مشغوله مثل اینا همش سر خیابون نیست وگرنه هرچه جمعیتشون بیشتر اعصاب ما خراب تر .
فکر کنم ققط اقایون محله ما دوست دارن بلند صحبت کنند که هرکس بین جمعشونم نیست بشنوه
مثلا من شنیدم به اقای پدر گفتند دخترت چی میخونه؟ترمای آخر باید باشه درسته ؟ یا اینکه گیلان داره میخونه؟!
بابا به گفتن منحل شدن دانشگاه اکتفا کرد ! در جریانید که اصلا راضی نیست و باعث خجالتشه رشته و دانشگاه من !
حالا بعد از بحث غیر دوستانه سفره ناهار یا وعده ناهار ! هرکس به اتاق خودش رفت .
ما به خواندن لافکادیو و یک عاشقانه ی ارام اکتفا کردیم !
پفیلا درست کردم و بعدش یک لیوان چای داغ بدلیل روغی بودن پفیلاها !
امان زمان عزیز این جمعه هم نیامدی اما گمانم تا جمعه بعد ما یه سفری کوتاه به اخرت داشته باشیم و ازت کمک بگیریم .
شماهم بنویسید جمعه اخر سال رو چطور گذروندین :)
درباره این سایت